روایت معلمی؛
معلم مدرسه استثنایی توانست دانشآموزان خود را کار آفرین کند
معلم جوان مشهدی باعث تغییرات شگرف در زندگی دانشآموزانش شد، او پسر زبالهگردی را به کارآفرین تبدیل کرد و در ماجرایی دیگر پسری که مادرش بخاطر مشکلات زیاد، قصد داشت سرپرستی او را به بهزیستی واگذار کند، با همت و تلاش این معلم تبدیل به نانآور خانواده شد؛ شاید شما هم با خواندن این روایت بیشتر از قبل باور کنید معلمی هنر کیمیاگری و شغل انبیای الهی است.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل سازمان آموزش و پرورش استثنایی، هرگاه که صحبت از ایثار و نجابت و صبوری و فداکاری میشود بیگمان بعد از واژه مقدس مادر، کلمه زیبای معلم در ذهنمان نقش میبندد. محمد عابدی متولد سال ۶۱ است؛ این معلم جوان سه سالی است که در یکی از مدارس آموزش و پرورش استثنایی به نام مرکز آموزشی تلاش، معاون آموزشی است، صدایش رنگ امید دارد و مشتاقانه از آرزوهایی سخن میراند که حالا اهداف مهم زندگیاش شده است، او برای نیل به این اهداف انسان دوستانه موسسه خیریه چتر بهار مهربانی را تأسیس کرده و همهساله از طریق این خیریه روزیرسان بسیاری از زندگیها شده است.
او در بین سخنانش از ماجرای غمانگیزی تعریف میکند که در وجود او تبدیل به اولین جرقهها برای قدم نهادن در مسیری شد که حالا بخش اعظمی از زندگی او را در برگرفته است، وادی کمک به محرومان و نیازمندان.
عابدین در این خصوص میگوید: حدود ۱۲ سال پیش هنگامی که تازه به کسوت معلمی نایل شده بودم در یکی از مدارس حاشیه شهر، دبیر ورزش بودم. در یکی از روزها که با همکاران مشغول خوردن صبحانه بودیم بعد از اتمام صبحانه گوشههای باقیمانده نان را داخل روزنامهای پیچیدیم و در سطل زبالههای بازیافت انداختیم اما در هنگام زنگ تفریح صحنهای را مشاهده کردم که باعث تاثر خاطر بسیار من و شکلگیری انقلاب احساسی در درونم شد به طوری که دیگر نتوانستم بیتفاوت بنشینم.
این معلم در خصوص آن صحنه تاثربرانگیز بیان میکند: در هنگام زنگ تفریح دیدم تعدادی از دانشآموزان مدرسه دور سطل جمع شدهاند و همان باقیماندههایی که از نانهای صبحانه همکاران به جا مانده را میخورند، در واقع دیدن همین صحنه تبدیل به قدم اول تأسیس خیریه شد و از آن روز عزم خود را جزم کردم که صبحانه این دانشاموزان را تهیه کنم.
وی میافزاید: در ابتدای امر گمان میکردم فقط صبحانه بچههای همان مدرسه تامین میشود اما خدا را هزاران بار سپاس با توجه به اعتمادی که مردم به معلمان دارند خوشبختانه برنامه تهیه صبحانه دانشآموزان آن چنان گسترده شد که از یک مدرسه تبدیل به تامین صبحانه برای پنج مدرسه شد و توانستم موسسه خیریه چتر بهار مهر را به ثبت برسانم به طوری که هماکنون این موسسه از طرف بیش از ۹۰۰ خیر از داخل و خارج کشور حمایت و پشتیبانی میشود.
به قول خودش روحیه سرکشاش هیچ گاه به او اجازه نداده که آرام بگیرد و همواره در تکاپوی انجام فعالیتی برای بهبود شرایط انسان ها بوده تا مگر بتواند هر چند اندک دنیا را به جایی بهتر از انچه هست برای قشر دردمند تبدیل کند.
عابدی در خصوص علت تغییر مسیر کاری خود از آموزش وپرورش عادی به استثنایی میگوید: هیچگاه معلمی را پشت میزنشینی ندانسته ام و هر روز از صبح تا ساعت ۱۲ ظهر که در مدرسه مشغول تدریس بودم و از آن ساعت به بعد مشغول انجام کارهای خیر و بازدید از منازل مددجویان موسسه میشدم تا اینکه خدا خواست و یک روز ۲ ساعت اضافه کاری در مدرسه استثنایی به من داده شد و از همان جا با این بچه ها و روحیه دوستداشتنیشان اشنا شدم.
این معلم عنوان میکند: همین آشنایی باعث شد مهر و علاقه کار با این دانش آموزان به دل من راه پیدا کند بنابراین تصمیم گرفتم هرطور شده انتقالی بگیرم و به آموزش وپرورش استثنایی وارد شوم هر چند سخت با این انتقال موافقت کردند, اما بالاخره موفق شدم.
عابدی علاوه بر معلم خرد و دانش، معلم معنوی و روحی دانشآموزانش نیز است و این دو مهم را در مدرسه و موسسه خود به نحوی متعالی به پیش میبرد به طوریکه با گذشت ۱۴ سال از تأسیس خیریه چتر بهار مهربانی هم اکنون علاوه بر اینکه مایحتاج ماهیانه تمامی دانش آموزان مرکز خود را از قبیل بستههای کمک معیشتی و مخارج درمانی و دارویی آنها تقبل میکند، توانسته است از بچههایی که شاید حتی خانوادههایشان از سرانجام زندگی آنها بیمناک بودند، افرادی کارآفرین بسازد و نشان دهد این بچهها میتوانند سرانجامی بهتر داشته باشند.
خودش اینطور بیان میکند: تعداد بسیاری از دانش آموزان کم توان ذهنی تا مقطع دیپلم پیش میروند اما به علت اینکه بعد از اتمام دوران تحصیلات هیچ برنامهای برای اشتغال این دانشاموزان از سوی ارگانهای متولی وجود ندارد تبدیل به افراد منزوی و رانده شده از خانواده و اجتماع میشوند، به همین دلیل ما در این موسسه خیریه تصمیم گرفتیم طرحی جهت اشتغال این دانشاموزان تهیه کنیم، بنابراین برای اشتغال دانش آموزان قبل از سال جدید، یک بازارچه گل و گیاه راه انداختیم که تمام کارهای این بازارچه از کاشت و پرورش گیاهان تا فروش آن بر عهده دانش آموزان استثنایی بود و در کنار این بازارچه ما تصمیم گرفتیم تعدادی دستگاه میوه خشک کن تهیه کنیم تا این بچهها با خشک کردن و بسته بندی میوههای خشک شده درآمدزایی بیشتری داشته باشند.
این معلم پرانگیزه به دانش آموزان استثنایی و تواناییهای نهفته انها بسیار امید دارد و میگوید: متاسفانه مردم و خانوادهها این بچهها را دست کم میگیرند، درست است شاید آنها از لحاظ هوشی یا سایر توانمندیها محدودیت داشته باشند اما خداوند استعدادها و تواناییهای نهفته دیگری در وجودشان به ودیعه نهاده که با اتکا به همان تواناییها و کمی اعتماد به آنها میتوان یک فرد معلول منزوی را به یک سرپرست خانواده تبدیل کند.
عابدی بیان میکند: خوشبختانه استقبال بینظیر از سمت مردم و کارخانهداران و افراد سرشناس از بازارچه گل و گیاه و محصولات تولیدی دانش اموزان استثنایی به عمل آمد و مردم خوبمان بسیار خوب از استقلال یافتن این بچه ها حمایت کردند.
او که با دیدن استقبال بینظیر مردم از کارافرینی بچههای استثنایی، گویی بارقههای امید در دلش شعلهور شده، حالا آرزوی اجرای طرح و برنامهای را دارد که در آن تعداد بسیاری از دانش آموزان استثنایی را به کارآفرینی و خودکفایی میرساند و در این خصوص عنوان میکند: تصمیم داریم با توکل به خدا در سال جدید تعداد دستگاههای میوه خشک کن را افزایش دهیم و تعداد ۲۵ نفر از این بچه ها را به سرکار تولید و اشتغال بیاوریم.
عابدی در ادامه سخنانش میگوید: یکی از مادران این پنج دانش اموز پسری که در بازارچه گل و گیاه مشغول به کار بودند از وجود بچه خود و سرپرستی او خسته شده بود و تصمیم داشت فرزندش را به بهزیستی بسپارد و از من مدام سوال میکرد از چه طریق میتواند این کار را انجام دهد اما ما فرزند او را در همین بازارچه مشغول به کار کردیم، اتفاقا بسیار خوب هم فعالیت کرد و خوشبختانه توانست کلی درآمد برای خود و خانوادهاش کسب کند ، او هم اکنون نیز سرپرست خانواده خود و نان آور همان مادری شده که تصمیم داشت روزی او را بخاطر مشکلات زیادش به مراکز نگهداری بهزیستی بسپارد و اسباب تعجب و خوشحالی مادر را فراهم آورده است.
این معلم بیان میکند: یکی دیگر از این پنج پسرکارآفرین ما، شبها در خیابانها و کنار سطلهای بازیافت به دنبال جمعآوری کالاهای بازیافتی بود اما با ایجاد شرایط اشتغال برای او به خوبی مشغول انجام فعالیت و سامان دادن به زندگی خود و خانوادهاش است.
عابدی که دلی پر از گلایه دارد در ادامه سخنانش از نامهربانیهای ارگانهای متولی و عدم حمایت لازم از سمت آنها اینطور روایت میکند: متاسفانه هیچ ارگانی پشتیبان ما و این بچهها نیست و ما مجبور هستیم به صورت شخصی و از طریق کمک افراد خیر برای این آنها تولید اشتغال کنیم و این عدم حمایتها کار ما را بسیار سخت کرده است.
او که در موسسه خیریه چتر بهار مهربانی با کمک افراد خیر توانسته است حدود ۲ هزار دست لباس بین دانش آموزان استثنایی و عادی برای ایام نوروز توزیع کند و در خصوص سایر کمکهای انسان دوستانه این خیریه بیان میکند: خوشبختانه توانسته ایم هر هفته ۱۵۰ بسته کمک معیشتی بین دانشآموزان محروم مناطق حاشیه شهر تقسیم کنیم و همچنین با قاطعیت میتوانیم ادعا کنیم با توکل به خدا تمام ۱۲۰ نفر جمعیت دانشاموزان مدرسه تلاش از لحاظ معیشتی تامین هستند و هیچکدام از دانشاموزان ما در این مرکز در فقر و فشار ناشی از آن به سر نمیبرند.
عابدی با اشاره به داستان زندگی دانش آموز استثنایی که حالا با فوت پدر سرپرست خانوادهاش شده است میگوید: متاسفانه حدود یک هفته پیش پدر یکی از دانش آموزان ما فوت کرد اما او توانست با مبلغ پنج میلیون تومانی که ما به او وام دادیم و درامد حاصل از گلخانهای که مدیریت آن را خود بر عهده دارد، مراسم عزاداری پدرش را به خوبی مدیریت کند و مخارج خانواده خود را عهده دار شود.
این معلم مهربان در ادامه سخنانش از شور و امیدی سخن میگوید که با انجام کار مفید در وجود این دانشاموزان دمیده میشود و انگار با یافتن اعتماد به نفس کم کم خود را پیدا کرده باشند این دانشاموزان با جامعه آشتی میکنند؛ خودش اینگونه بیان میکند: شاید برای خیلیها تصورش سخت باشد اما با تولید اشتغال و وارد شدن این بچهها به جامعه و زندگی شاهد دگرگونیهای بسیاری در آنها هستیم به طوری که کمکم شروع به سخن گفتن با مردم میکنند و به آراستگی و نظافت خود اهمیت میدهند؛ هیچگاه این جمله دانش اموز کم توان خودم را در سر کار فراموش نمیکنم که گفت« آقای عابدی من تازه فهمیدم انسان با شخصیت یعنی چه»!
عابدی با بیان اینکه این بچه ها بسیار محبت را درک میکنند، بیان میکند: در هر مناسبتی اولین افرادی که پیام تبریک برای من ارسال میکنند همین دانشاموزانی هستند که با کمک و حمایت خیریه موفق به راه اندازی کسب و کارشان شدهاند.
در ادامه این گفتوگو از او درباره اثرات خیر این اقدامات خداپسندانه در زندگی شخصیاش میپرسم و او تنها به این جمله اکتفا میکند که بسیار زیاد شاهد وقوع معجزات در زندگی شخصی خود بوده که بیگمان حاصل اثرات همین اقدامات نیک است و تقاضا میکند جزییات ماجراها گفته نشود.
عابدی در پایان سخنانش از بزرگترین آرزوی خود اینطور میگوید: امیدوارم روزی فرا برسد که تمام دانشاموزان استثنایی مستقل شوند و به انجام حرفه و مهارتی اشتغال ورزند تا ضمن اینکه با این کار تصور و ذهنیت اعضای خانواده و جامعه نسبت به این افراد تصحیح میشود، دیگر لازم نباشد این افراد سربار خانوادههای خود باشند و از همه مهمتر خانواده های این دانشآموزان دغدغه آینده و سرنوشت مبهم این بچه ها را در نبود پدر و مادر نداشته باشد.
نظر دهید